در بیشتر عمرم، خودم را فردی مضطرب و ترسو توصیف میکردم. من بودم فکر من، چه بخشی از شخصیت من باشد، چه شاید منبع ژنی من – مانند موهای بلوند یا دستان کوچک.
احساس اضطراب و ترس مرا سرشار از عشق و اعتماد به نفس نکرد، مطمئنم می توانید تصور کنید. درعوض، به نظر میرسید که احساس انزجار، غم، ناامیدی، شرم، و بسیاری از احساسات دیگر را برانگیزد که میتواند باعث شود احساس کنیم با یک فرد عصبانی و سرزنش شده در درون خود زندگی میکنیم – همیشه آماده است تا عیبهای خود را به وضوح نشان دهد و فریاد بزند. راه های ما
احساس میکردم از ترس و اضطراب زیادی که میخواهم زندگیام را محدود کند، غرق شدهام. خیلی وقت ها، احساس ترس در حال جوشیدن و ایجاد وحشت و سردرگمی در زندگی من بسیار ترسناک بود.
تا زمانی که کارم را با یک مربی شروع کردم و فهمیدم که چگونه اکثر ما ذهن هایی داریم که به احساسات به گونه ای واکنش نشان می دهند که گویی آنها تهدیدهای فیزیکی یا شرایط اضطراری هستند، متوجه شدم آنچه که برای من اتفاق می افتد فقط ترس فراوانی نیست.
کلا یه چیز دیگه بود
این درک فرصت شگفت انگیزی را برای تغییر کامل رابطه ام با آنچه فکر می کردم ترس است باز کرد.
یک تصور مدرن بسیار فراگیر وجود دارد که ترس چیزی است که باید از آن عبور کرد.
چیزی که فقط باید حس کنیم و از پسش بربیایم. یک احساس کوچک ناراحت کننده که به راحتی می توانیم بر آن غلبه کنیم.
اما چه اتفاقی میافتد وقتی چشمانداز ترس در افق شما آنقدر طاقتفرسا باشد که حتی کمی ترس شما را دچار وحشت یا احساس سردرگمی کند؟
شاید وقتی موقعیت هایی را تصور می کنید که از آنها می ترسید – مانند پرواز کردن، صحبت کردن با رئیس خود، یا بحث در مورد موضوعی در مورد فرزندتان با والدین دیگری – نه تنها باعث ایجاد ترس می شود، بلکه کل بدن شما را به حالت فیزیکی و عاطفی می رساند. ظلم و وحشت را تجربه کنید.
این می تواند دشواری در صحبت کردن، احساس عمیق تهوع، تنش در بدن، احساس خطر، احساس عذاب قریب الوقوع، احساس ترشح مواد شیمیایی در بدن شما، نیاز به غلبه بر آن بدون توجه به هر چیزی، و اصرار باشد. برای اجرا دور، در جستجوی امنیت، یا فقط برای زنده ماندن!
این منصفانه نیست.
این یک سیگنال واضح از بدن شما است که نشان می دهد شما از ترس به واکنش بقای مغز خود منتقل شده اید. دیگر احساس ترس نمی کنید زیرا ذهن شما تصمیم گرفته است که در خطر قریب الوقوع هستید.
و شما نمی توانید آن را احساس کنید و در آن حرکت کنید. شما نمی توانید بدن خود را در این حالت هل دهید. بدن و ذهن شما به چیز دیگری نیاز دارد.
هنگامی که ذهن و بدن شما احساس می کنند در یک موقعیت اضطراری قرار دارند، چیزی که نیاز دارید این است ایمنی
شب های زیادی در زندگی من وجود داشت که وحشت در بدنم پخش می شد زیرا یک فکر وحشتناک مانند – شاید صدای تپش قلب من در واقع یک اورژانس شوم بهداشتی باشد که در شرف وقوع است.
شاید پسرم به من زنگ نزده که به این معنی است که او در دام افتاده و در خطر است.
شاید گیر کردن درب هواپیما به این معنی بود که …
بدون اینکه بدانم، زندگی من تحت سلطه چیزی قرار گرفت که از آن می ترسیدم.
و این باعث شد که احساس کنم یک انسان رقت انگیز هستم.
معلمان می گویند چرا من نمی توانم بر ترس غلبه کنم، مانند بسیاری از کتاب ها، نقل قول ها از میم ها، و مقالات؟
چرا من نمیتونم بترسید و به هر حال این کار را انجام دهیدآره؟
مشکل من چی بود؟
وقتی احساس کردم ترس از کنترل خارج میشود، بدنم تجربه میکرد این بود که به مغز زندهام فشار میدادم و با بدنم ارتباط برقرار میکردم که در شرایط اضطراری هستم.
در اینجا یک نسخه ساده از نحوه وقوع این اتفاق آمده است:
فکر خواهد آمد – آه، قلب من کمی خنده دار می شود، آیا همیشه اینطور به نظر می رسد؟
سپس ترس به وجود آمد – زیرا برای من، سلامتی و ترس در بیشتر عمرم در ذهنم آمیخته بود. همه ما مشکلات سهام داریم که به طور منظم احساسات را تحریک می کند.
افکارم به احساس ترس در بدنم پاسخ می دادند.
اوه، من احساس متفاوتی دارم، واضح است که چیزی در حال وقوع است، فکر می کنم چیزی اشتباه می شود!
و سپس بام! مغز من این افزایش ترس را به عنوان یک وضعیت اضطراری واقعی تعبیر می کند.
سیستم بقای من کار عادی خود را برای حفظ عملکرد بدن متوقف می کند. برای یک اورژانس فیزیکی آماده می شود و بنابراین شروع به پمپاژ کورتیزول و آدرنالین به سیستم من می کند و هوشیاری من را از بدنم جدا می کند تا در صورت لزوم بتوانم اقدامات معجزه آسایی انجام دهم.
و سپس کل این وضعیت تبدیل به یک حلقه بازخورد بد می شود. شما این مواد شیمیایی استرس زا را دارید که در اطراف بدن شما پمپاژ می کنند و باعث می شوند احساس کنید … یک اورژانس هستید! اضطراری!
ذهن ما بدنمان را بررسی می کند و هجوم مواد شیمیایی تایید می کند که بله، ما در یک موقعیت اضطراری هستیم. و بنابراین حلقه بازخورد ادامه می یابد، می رود، می رود.
چیزی که در مورد این وضعیت واقعاً مشکل است این است که تعاملات مغزی بقا برای طغیان عاطفی استفاده نمی شود، و مکانی نیست که قرار باشد برای مدت طولانی سپری شود. واکنش بقای انرژی بر استرس زا است. واکنشهای بقا برای تهدیدهای کوتاهمدت برای خودمان در نظر گرفته شدهاند، و بنابراین هدف ما تنظیم کردن است.
چرا این واکنش هراس اتفاق می افتد؟
به دلیل نحوه برخورد فرهنگ، والدین و مراقبان ما با احساسات، اکثر ما از آنها استفاده می کنیم قسمت اشتباه مغز ما برای تخلیه احساسات تیز بزرگ.
مغز بقا اغلب یک بخش بدخیم مغز است، به طوری که در فرهنگ پاپ به آن “قسمت خزنده” مغز می گویند. اما این بخش بسیار مهمی از شبکه های مغز ما است. مغز بقا بسیاری از سیستم های بدن ما را اداره می کند و ابزار شیمیایی و انرژی را برای رهایی از شرایط اضطراری به ما می دهد.
هنگامی که ترس ما را فراتر از توانایی ما برای نگه داشتن آن – یا هر احساسی سوق می دهد – بدن ما به سیستم عصبی ما سیگنال می دهد که در خطر هستیم و بقا آغاز می شود.
همه ما احساساتی داریم که بیشترین واکنش را برای بقا ایجاد می کند.
برای زنده ماندن چه واکنشی نشان می دهیم؟
تنها چهار پاسخ بالقوه برای بقا وجود دارد – و همه آنها واکنش های مختلفی را به بدن ما می آورند:
● مبارزه کردن ما برای خروج از موقعیت مبارزه می کنیم – چه به صورت کلامی، چه پرانرژی یا فیزیکی.
● پرواز – ما با ترک کردن یا وقفه ذهنی با تماشای تلویزیون، انحراف درگیری یا فرو رفتن در محل کار، از موقعیت فیزیکی فرار می کنیم.
● یخ زدگی ما خودمان را می بندیم و احساس می کنیم نمی توانیم کاری انجام دهیم. رسیدگی به پرونده ها را به تعویق می اندازیم.
● تسکین دادن ما سعی می کنیم با برآوردن نیازهای درک شده اطرافیان خود اصلاح کنیم. ما به عقب خم می شویم تا مشکلات دیگران را برطرف کنیم.
این پاسخ بقا به نظر می رسد که گویی همه چیز از کنترل خارج شده است. شما می توانید احساس کنید که در دام افتاده اید، که تنها یک راه حل ممکن وجود دارد، تنها یک راه برای خروج از این وضعیت، همه چیز اکنون باید اصلاح شود، چیزی باید اکنون تغییر کند.
اگر نسبت به یک هیجان واکنش قابل توجهی داشته اید – مانند عصبانیت، ترس، ناامیدی و انزوا – به احتمال زیاد این یک احساس قابل قبول برای ابراز در دوران کودکی شما نبوده است. یعنی شما هرگز یاد نگرفتید که چگونه با این احساسات باشید.
چیزی که احساسات بیش از هر چیزی می خواهند دیده شدن، تسلی دادن و شنیده شدن است. اگر در کودکی به شما فضای لازم برای انجام این کار داده نمی شد – همانطور که اکثر ما این کار را نکردیم – احساساتی مانند ترس تبدیل به یک تهدید می شوند.
آنچه مغز بازمانده شما به آن نیاز دارد این است که احساس امنیت کند
مغز زنده شما باید از واکنش اضطراری خارج شود و نشان داده شود که شما واقعاً ایمن هستید. شما در شرایط اضطراری نیستید. هیچ تهدیدی در چشم نیست.
در تمرین خود، من با مشتریان کار می کنم تا این پاسخ بقا را انجام دهم – آرام کردن سیستم عصبی و بازگرداندن بدن به محل تنظیم خود – به طوری که وقتی ترس ایجاد می شود، بتوان آن را حس کرد، دید و شنید بدون اینکه بدن را به وضعیت اضطراری سوق دهد. واکنش.
تو مشکلی نداری
واکنش های بقای مغز طبیعی است. تو عادی هستی شما به تازگی برای پاسخ دادن به احساسات به گونه ای طراحی شده اید که گویی آنها یک تهدید هستند.
و از آنجایی که مغز ما بسیار انعطافپذیر است، میتوان نحوه واکنش خود را به احساساتی مانند ترس دوباره پیکربندی کرد.
اولین قدم این است که به خود حساسیت، شفقت و درک بسیار زیادی بدهید. بسیاری از ما واکنش ها و واکنش های خود به زندگی را به شیوه های خشن و بزرگ قضاوت می کنیم.
اما بازخورد صرفاً یک پاسخ عصبی شیمیایی است که ما اغلب در کودکی و بزرگسالی یاد گرفتیم. شوک ها همچنین نقش مهمی در سیم کشی مجدد سیستم ما دارند تا همیشه نسبت به خطرات هوشیار باشیم.
اگر احساس میکنید که واکنشهای شما به موقعیتهایی که باعث ترس (یا هر احساس شدید دیگری) میشود، شما را به زنده ماندن سوق میدهد، ابتدا این را بدانید: این یک واکنش طبیعی به احساساتی است که ما (هنوز) نحوه مدیریت آن را یاد نگرفتهایم. .
همانطور که ما به تعامل بقا نیاز داشتیم، میتوانیم خود را دوباره از این موضوع دور کنیم.
اول از همه، ما باید به بدن احساس امنیت کنیم.
هنگامی که به دلیل کمبود امنیت عاطفی، پاسخهای بقا در سرعت بالایی هستند، یافتن یک پزشک فیزیکی که میتواند به شما کمک کند به آرامی سیستم عصبی خود را به سمت احساس امنیت هدایت کند، مفید است.
همچنین می توانید به تنهایی از تمرینات ایمنی استفاده کنید. یک تمرین تنفسی بسیار موثر برای استفاده در مواقعی که احساس خستگی می کنید این است که یک دم سریع و عمیق انجام دهید، سپس طولانی و آهسته بازدم کنید و این کار را چندین بار تکرار کنید. این به ارسال سیگنالی به مغز شما کمک می کند که هیچ خطر یا تهدیدی وجود ندارد و می تواند شما را به حالت سازمان یافته تری بازگرداند. هدف ورزش فعال کردن سیستم عصبی پاراسمپاتیک (عملکرد استراحت و هضم ما) است.
وقتی از این تمرین تنفسی استفاده میکنید، سیگنالهایی به مغزتان میفرستید که اضطراری وجود ندارد زیرا عملکرد استراحت و هضم مغزتان را روشن میکنید.
امیدوارم از این مقاله به شما نشان دهم که اگر چنین پاسخهایی دارید، مسیر بهبودی، عبور از ترس نیست، بلکه ایجاد ایمنی در سیستم عصبی شماست.
من در میان بسیاری از تمرینکنندگانی هستم که میدانم ایجاد ایمنی در اطراف تعامل مغز زنده، کلید درمان و بازگرداندن سیستم شما به حالت آرامتر، ایمنتر و منظمتر است. نتیجه نهایی این است که بدانید چگونه احساسات خود را مدیریت کنید و چه کاری انجام دهید تا خود را از آن پاسخ بقا خارج کنید.
حالا وقتی ترس ایجاد می شود، می دانم چه کار کنم. می دانم که باید توجهم را از افکار و بدنم دور کنم.
وقتی احساس می کنم ترس بیش از حد شده است، شروع به کار می کنم تا خودم را به مکانی امن برگردانم.
وقتی یاد می گیریم که چگونه با احساسات خود باشیم و چگونه ایمنی را در بدن خود ایجاد کنیم تا همیشه در این واکنش بقا قرار نگیریم، برای خود انعطاف پذیری عاطفی ایجاد می کنیم. وقتی یاد میگیریم که احساسات تهدید نیستند، میتوانیم با ترس، خشم، خشم و غم همراه باشیم. ما می توانیم یاد بگیریم که همیشه از جایی کار نکنیم تا زنده بمانیم.
از این تجربه با آموزش نورافکتیو، و کار با این روش که بر وضعیت مغز تمرکز دارد، دیگر خود را فردی مضطرب و ترسو تصور نمیکنم.
این چیزی نیست که من هستم، و این نیست که چگونه به دنیا پاسخ می دهم. این باور نکردنی ترین هدیه ای است که می توانم دریافت کنم.